از رنجی که می کشیم ...
- یادداشت وارده به پزشکان و قانون به قلم دکتر مجتبی شریفی اصفهانی
تند تند فرمول های ژنتیک دبیرستان را حل میکردم، صدا در شیهه کشید، کسی دستش را روی شانه ام گذاشت، پدرم بود . لبخند زد گفت: «همین یه سال رو بخون دیگه راحت زندگی کن بابا»...

در را باز کرد ، سرم مثل زندانیان انفرادی ، بی حرکت روی جزوه های تست پره انترنی افتاده بود ، سرم را بلند کردم ، نگاهش به ریش های بلند و چشم های غم زده ام افتاد ، آرام گفت :« یه قدم مانده به صبح بابا » و در رابست ...
همسرم مستاصل از درد میگرن سرش را زیر پتو کرده بود و مثل ۶ ماه گذشته کتاب هایش را ورق میزد ، رنجی روی شانه ام سنگینی میکرد .تلفن را دست دیگرم دادم .پشت خط پدرم بود .میگفت برایمان نذر کرده که هر دو در آزمون دستیاری بهترین رشته قبول شویم...
دیشب پدرم زنگ زد ،از دلتنگی گفت و زمان رفتنم را جویا شد، ولی من نمیتوانستم اصل موضوع را بگویم ... سنگ ها را از حیاط روبه روی پانسیون پزشکان متخصص طرحی یکی یکی آرام با پا میزدم ، اندوه سال های متمادی جانم را مثل خوره آب کرده بود، بغضی میان گلویم مار میشد و میپیچید ...
پدرم گفت :«میبینمت بابا ، کاری نداری ؟»
گفتم : « فقط .... »
نفسی عمیق کشیدم و ادامه دادم:«هنوز پولمو نریختن، یه خورده پول میریزی برام لطفا برم بلیط بخرم؟ پولمو که دادن بهت برمی گردونم»
خندید و گفت:«این چه حرفیه تو جون بخواه بابا»...
پاهایم نمی کشید از پله های پانسیون بالا بروم، همانجا روی پله ی اول نشستم ، تاریکی بی نهایت شب را لحظه ای جرقه ی فندکم روشن کرد ...
پایان پیام/
مطالب مشابه
-
تعرفه پایین خدمات پزشکی بویژه در مراکز دولتی و اصرار مراجع غیر کارشناس تصمیم گیر در این حوزه طی سالیان اخیر باعث دو چالش جدی شامل کاهش انگیزه پزشکان (بویژه پزشکان غیرتمام وقت) و نیز افت کیفیت خدمات ناشی از مستهلک شدن تجهیزات و وسایل تشخیصی و درمانی مورد نیاز وعدم به روز رسانی آنها شده است.
-
اینکه همکاران ما در رقابت های شغلی، «زدن» همکار، خط اول تلاش هایشان باشد، چیز تازه ای نیست. به فرهنگ «اخیر» هم ربطی ندارد. پنجاه شصت سال پیش هم، پزشکان نسخه نویس ما برای اینکه احساس «موفقیت» بکنند، به همکاران خود نگاه کرده و «تعداد» بیماران خود را با آنها مقایسه می کردند! لذا اگر خودشان به عنوان مثال در شهر کوچک ما روزی ۲۰۰ بیمار می دیدند و همکارشان روزی ۲۲۰ بیمار(تعجب نکنید... این ارقام درست است!) ناراضی بودند و مثلا به رانندگان مینی بوس خطی، که هر روز صبح مردم را از روستا به شهر می آوردند، پول بیشتری می دادند تا بیماران را کنار مطب آنان پیاده کنند!!! آن همکاران، به این نمی اندیشیدند که با همان ۲۰۰ بیمار، جزو پردرآمدترین شهروندان کشور هستند. معیار موفقیت آنها، «داشتن مراجعه هر چه بیشتر» بود!
بیشتر بخوانید
بیشتر بخوانید
شبکههای اجتماعی